- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
زبانحال امیرالمومنین علیه السلام با حضرت زهرا سلام الله علیها
وقتی که حال و روز تو بهتر نمیشود در چـهـرهام امـیـد مـیـسـر نـمـیشـود با زحـمتی دو دیده به من باز کن گـلم آیـیــنـه از نـگـاه، مـکــدّر نـمـیشــود پرپر مزن میان قـفس، ای شکسته پَـر این پـر برای پـر زدنت پـر نـمیشود از میـخ در حکـایت شرم مرا بـپـرس رویـم سـپـیـد پـیـش پـیـمـبـر نمیشـود بر روی زخم گونۀ خود جان مرتضی مرهـم گـذار، گوشـۀ معـجـر نمیشود داغت عجیب پشت علی را شکسته است از پـا فـتـاده، فـاتـح خـیـبـر نـمیشـود باشد، حسین را به برم میکـشم، برو! امـا بـدان، مـحـبـت مـــادر نـمـیشـود با الـتماس گـفت: مرو! پیـش من بمان زهـرا اشاره کرد که: دیگـر نـمیشود
: امتیاز
|
شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
برخواست دگر جمع کند بستر خود را میخواست که خوشحال کند همسر خود را امروز خودش پای تنور آمد و نان پخت تا سیـر کـند فـاطـمه نـان آور خود را این معجر خاکی دگر اندازۀ او نیست داده است به آتش کمی از معجر خود را رفـتن پـسـرها وسـط کـوچـه نـشـستن سخت است بـبـینن غـم مـادر خود را حـالا که نـشد بـاز کـند پـوشیـه اش را ای کاش کمی ناز کـند دخـتر خود را چون محرم راز عـلی و هـمدم او بود در سیـنه نگـه داشت دَم آخـر خود را روح عـلی و فـاطمه در پیکـر هم بود پس برد عـلی دفـن کند پیکـر خود را
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا سلام الله علیها با دخترش
دخـتـرم، ارثـیـۀ غـربـت مـادر مـال تو پر کشیدن مال من، این دو سه تا پر مال تو داغ من مال علی، داغ علی هم مال من حسنـیـن و غـم این دو تا برادر مال تو خطبه خوانی، توی مسجد مدینه مال من خطبه خواندن، توی کوفه مثل حیدر مال تو خـندۀ همسایه ها، تو راه کوچه مال من صدای هـلهلـه و خـنـدۀ لـشـگـر مال تو این سه تا کفن، واسه من و علی و مجتبی زیـنـبـم، پـیـرهن حسین بی سر مال تو قصـۀ میـخ در و کـشتن محسن مال من غصۀ سه شعبه و حنجر اصغر مال تو بوسه های بی رمق؛ این دم آخر مال من بـوسـه هـای لب گـودال بـرادر مـال تو زخم بستر مال من، اشکای حیدر مال من یک هزار و چندتا زخمِ تنِ بی سر مال تو قتل و غارت مال تو، رخت اسارت مال تو دیدن بزم شراب و می و ساغر مال تو
: امتیاز
|
مدح و مصیبت حضرت زهرا سلام الله علیها
به درد و غـم گـرفـتـارم چه سازم پس از تو بی کس و یارم چه سازم زجـا برخـیـز و کاری کن عـزیزم گـره افــتــاده در کـارم چـه سـازم ************* پــریـشـانـم پــریـشـانــم پــریـشـان بــیـا و قـلـب یـارت را مـســوزان به پای هـم دوتـایـی پـیـر گـشـتـیـم دهد امشب نگـاهـت بوی هـجـران ************* خــدا دانـد کـه مـن طـاقـت نــدارم مـیـان قــبــر جــسـمـت را گــذارم چـگـونه من لـحـد چـیـنم به رویـت مــرو از دسـتــم ای دار و نـــدارم ************* عـلـی جان کن نـظـر آشفـته حـالـم بـبـیـن ای هـمـسـفـر بشکسته بـالـم دراین نه ساله هرچه دیدی ای یار حــلالـم کــن حــلالـم کـن حــلالــم ************* پس از این بر غـم غـربت اسیـری عـلـی جان گـریـه کن آرام گـیـری از آن ترسم که غم گیرد به رویت تو با این حـال قـبـل از من بمیری ************* خــدا لـعـنـت کـنـد آنـکــه مــرا زد اراذل هــای یــثــرب را صــدا زد هـمیـن که دیـد سـرگـرم تو هـستـم بـه جـان تـو لـگـد را بـی هــوا زد ************* نـفــس هـای گــرفــتــار من افـتـاد بـه دسـت خـادمـه کـار من افــتــاد بِــدان آقــا مــقــصــر مـن نـبــودم تـکـانـی خـوردم و بـار من افـتــاد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا سلام الله علیها قبل از شهادت
گریه های شب و روزم به ثمر نزدیک است کن حلالم که دگر وصلِ سحر نزدیک است دیـده ای گــریـۀ طـوفـانـیِ زهـرایـت را یا علی رخصتِ دیدارِ پدر نزدیک است نـشـد آخـر که بـبـیـنـم پـسـرم محسن را الوداع، دیدنِ رُخسار پسر نزدیک است جای زخمی که ز مسمار به سینه گُل کرد داده آزار مرا چون به جگر نزدیک است نـتـوانـم دگـر از روی زمیـن بـرخـیـزم این جراحات، علی جان به کمر نزدیک است این سه مـاهه غـم تنهـایی تو پـیـرم کرد عمرِ گُل کوته و گویی که سفر نزدیک است می روم با دلی آکـنـده ز غـم های حـسن قصّۀ طشتِ پُر از خونِ جگر نزدیک است دَمِ گــودال، حـسـیـنـم به زمین می افـتـد ماجرای گـلو و نیزه و سر نزدیک است وای از داغ ربـاب و لب عطشانِ عـلـی به گلویش هدفِ، تیرِ سه پر نزدیک است
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا سلام الله علیها قبل از شهادت
گذشته آب در این روزگار از سـر من حلال کن که رسیده است روز آخر من مرا ببخش که افـتـاده ام در این بـستـر نمانده است تـوانی به جـسم لاغـر من قـد خـمـیـده و مـوی سـفـیـد زهـرایـت برای خـانـه نـشیـنی توست هـمسر من به جان دختـر شیـرین زبـانـمان زینب نپرس از چه شده غرق خاک معجر من ز شـرم بستن دستـت هـنوز می لـرزم چه کرد با تو مدینه امیر خـیـبـر من؟! بس است گریه و شیون برای عمر کمم بـقـای عـمر تو باشد غـریب رهبر من
: امتیاز
|
زبانحال حضرت علی علیه السلام در شهادت حضرت زهرا
بر زانـوی تنهـایی ام دارم سـرت را با گـریه می بیـنم غـروب آخـرت را من التـماس لحـظـه های درد هـستـم آیا نگـاهی می کنی دور و برت را؟ دست مرا بستند و پشتم را شکـستـند می بینی آیا حال و روز حیدرت را؟ حالا که روی پای من از حال رفتی فهمیده ام اوضاع و احوال سرت را! پروانه حرف عشق را هرگز نمیزد می دید اگر یک مشت از خاکسترت را افـتــاده ام پـشـت درِ قـفـل نـگـاهـت واکن دوبـاره چـشمهـای نـوبـرت را بر زانـوی تـنـهـایی خود سر گذارم وقتی نـدارم بر سـر زانـو سـرت را
: امتیاز
|
زبانحال حضرت علی علیه السلام در شهادت حضرت زهرا
آخـرین نافـلـه های سـحـرت کشت مرا درد دل کردن تو با پـدرت کـشت مرا ای قیـامت قـد و بـالات، قیامت کردی این چه حالی است؟ هلال کمرت کشت مرا نبض من با تـپـش قلب تو همسو گشته غصه داری دل پُـر شررت کشت مرا فاطمه، عمق نگاه تو ز غم لبریز است غـربت مخفی چشمان ترت کشت مرا همسفر، لحظۀ معـراج تو نزدیک شده دردمـنـدانـه وداع سـفـرت کـشـت مرا ای پـرسـتـوی بـهـشـتـی مدینه، زهـرا این که سوزانده عدو بال و پرت کشت مرا فـاتـح خـیـبـرم و صاحب تـیغ دو سرم غصۀ کوچه و اشک پسرت کشت مرا یـاس نـیـلـی شدۀ گـلشن توحـیـدی من! گل زخمی که نشاندی به برت کشت مرا اولین دادرسیِّ صف محـشر از توست دادخـواهـی تـو از دادگـرت کشت مرا
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب در شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
نـرو ای هـمـدم تـنـهـایـی بـابـا، مـادر می شود بعد تو بابا تک و تـنها، مـادر چه مگر بر سر تو رفته در آن کوچۀ شوم پس از آن حادثه افـتاده ای از پا، مادر آخرین بار که گیسوی مرا شانه زدی لـرزۀ دست تو لـرزانـده دلـم را مـادر من و بی مادری، ای وای، برایم زود است کاش می شد که از اینجا بروم با مادر
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب در شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
تـمـام شـمـع وجـود تـو آب شـد مــادر دعـای نـیـمـه شبت مستجاب شد مادر گل وجود تو پرپر شد و به خاک افتاد بهـشـت آرزوی مـا خـراب شد مــادر بجای شمع که سـوزد به قـبـر پنهـانت عـلـی کـنـار مــزار تـو آب شد مــادر میان آن همه دشمن که می زدند تو را دلـم به غـربت بـابـا کـبـاب شـد مـادر حـمـایت از پــدرم را گـنـاه دانـسـتـنـد که کـشتن تو در امت ثـواب شد مـادر به محفلی که علی بر تو مخفیانه گرفت سرشک دیــدۀ زینب گـلاب شد مـادر به یـاد نـالـه مـظـلـومـیت دلــم ســوزد که چون سلام پدر بی جواب شد مادر نشان غصب فدک ماند تا به ماه رخت گـرفـتـه نیمه ای از آفـتـاب شـد مــادر عـلـی بیاد جوانیت پیـر گشت چو دیـد خمیده سـرو قـدت در شباب شد مـادر عنـایتی صف یوم الحساب «میثم» را که خسته از گنه بی حساب شد مــادر
: امتیاز
|
زبانحال حضرت علی علیه السلام در شهادت حضرت زهرا
منم تنهـای تنهـا و تویی تنهـاتـرین یـارم مرو مگذار تنهایم که من تنها تو را دارم توهم جان علی هم حافظ جان علی بودی چگونه پیکرت را در درون خاک بگذارم منم مشکل گشای خلقت و دست خدا زهرا ببین بی تو چه مشکل ها که افتاده است در کارم همه غم های عالم بین ما تقسیم شد آری که تو از درد می نالی و من از غصّه بیدارم دو چشم بسته و قدِّ خم و ضعف تنت گوید که امشب میروی از دستم ای مظلوم بیمارم از آن روزی که شد در ابر سیلی صورتت پنهان بود هم سوز آن در سینه هم دردش به رخسارم من آن نخلم که تو هم برگ من، هم بار من بودی خدا داند دگر بی تو نه برگی مانده نه بارم بزن چادر کنار از رخ که هنگام جدایی شد مپوشان روی خود را از من ای شمع شب تارم بنالید ای تـمام چـاه ها ای نخل ها بر من که زهرای مرا کُشتند پیش چشم خونبارم دو دست بسته از خانه مرا بردند در مسجد عدو نگذاشت یارم را زروی خاک بردارم بگو بغض گلو را پیش چشمم بشکند زینب سکوت سینه سوزش داده بیش ازگریه آزارم غم ناگفته ام چون شعله خیزد از دل میثم به هر بیتش بود آهی ز سوز سینۀ زارم
: امتیاز
|
تغسیل و تدفین حضرت زهرا سلام الله علیها
غـمِ درون من از لـرزش سخن پیداست جـراحت دلـم از خـون پیـرهن پیـداست کـبـودی تن این لالـه در حـجـاب کـفـن شقایقی است که از برگ نسترن پیداست چه رفـتـه بر سر پـهـلـو و سینـۀ زهـرا به وقت غـسل ز خـونـابـۀ کفن پیداست مـیـان خــانــه کــنـــار جــنــازۀ مـــادر مصیبتی است، ازاشک اباالحسن پیداست غریبی دو جگر گوشه اش که میگریند از آستـیـن که بگـیـرند بر دهن پیداست
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا سلام الله علیها با دخترش
تو در بیت ولایت بعد مادر مادری زینب تو از طفلی امیرالمؤمنین را یاوری زینب به دست کوچک خود پاک کن اشک از رخ بابا عزیزم هرچه باشد توعلی را دختری زینب مبادا تشنه بر بالش گذارد سر، حسین من تو ازامشب براو هم مادری هم خواهری زینب ببخش این روزها گر در بغل نگرفتمت مادر تو بهتر از همه واقف ز حال مادری زینب من ار تنها شدم بودی تو تـنها یاورم اما تو بعد از مادرت از مادرت تنهاتری زینب مدیـنه سنگر فریـاد من گردید و می بینم تو در دروازۀ کوفه مرا همسنگری زینب حسینم روز عاشورا شود تنها و می دانم تو تنها در دل دشمن بر او یک لشکری زینب اگرمن خطبه خواندم چون رسول الله می بینم تو در روز خطابه ذوالفقار حیدری زینب مرا دخت نبوّت پرور ار گفـتند در عالم تو درکرب وبلا دخت ولایت پروری زینب اگر با سوز نظمش راه پیدا کرده در دل ها تو میثم را به هنگام سرودن رهبری زینب
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب در شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
تا قلب مـن نگـشتـه از غصّه پاره مادر خیز و نوازشــم کـن با یک اشاره مادر تــو آفتــاب مغــرب، مــن ماهـپــارۀ تو بنگر چگونه ریــزد چشمم ستاره، مادر دردا کـه بعــد جـدّم، کُـشتـنـد مـادرم را آمد بــه روی داغــم، داغ دوبـاره مـادر پایت به روی قبله، دستت به روی صورت داری چرا به گوشت یک گوشواره مادر؟ قلبم درآتش افروخت، یکبار صورتم سوخت تــا بر رخ کبـودت، کـردم نظاره مـادر وقتـی پناه بردی در پشت در، بـه دیوار دیــوار بهــر ما شـد، دارالزیــاره مـادر با داغ توست هر دم، سـوز هـزار سالم هر لحظه در عزایت، دارم هزاره مادر مقتـول اگـر نمیشد، محـسن در آستـانه ما داشتیم هم اکنون یک شیرخواره مادر با چشم خویش دیدم میزد تو را مغیره گویی نـفس بـه قـلبم میشد شراره مادر باشد که میثمت را چشمی کنی کـرامت تــا در مصیبـت تـو، گریـد هماره مادر
: امتیاز
|
شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
از غـم فرقت زهـرا دل حـیـدر سـوزد یا که درنُه فلک ازخیل ملک پر سوزد اهرمن آتش کین زد بـه در خانه وحی که هنوز عالمی از آتش آن در، سـوزد از ستم سوخـت درِ خانۀ زهـرای بتول که از آن شعله کین، قلب پیمبر سـوزد از فـشـار در و دیوار شکـست آیـنه ای که دل اهل ولا تا صف محشر، سـوزد خـواست تا باغ فدک را بستاند ز عـدو چه بگویم که چه شد خامه و دفترسوزد کرد پنهان ز عـلی پیرهــن خـونین را که از آن واقعه جان و دل حیدر سوزد شرح خونابه ی پهلو، نتوان کرد بیـان دل از آن قصۀ پُرغصه، مکرر سوزد رفت ازدست علی فاطمه کزسوز غمش روز و شب جان ودل حیدر صفدر سوزد غسل داد و کفنش کردعلـی دردل شب که هنوز از محنش چاه چو اختر، سوزد از دل سوخـته آهی کشد «آهی» زیرا عـالـمی از غـم صـدیـقـۀ اطهــر سوزد
: امتیاز
|
شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
با چـشم های بی نـوایـش گریــه می کرد مسـمارهم حـتّی بـرایش گریه می کرد هرچند بُغـضـش آسمان را سخت آزرد گویا زمین برگریه هایش گریه می کرد خاموش ماند و رو گرفت ولب فروبست با ناله های بی صـدایش گـریه می کرد دیــروز در وقـت نــمـاز صـبـح دیــدم سرگرم صحبت با خدایش گریه می کرد دیــدم که جارو زد به خـانه با مـشـقّـت دیدم که مادر لا به لایش گریه می کرد می گفت از پـهـلـو و زخـمِ بسـتر و درد «عجّل وفاتی» شد دعایش گریه می کرد چون شمعِ نیمه سوخته سوسو زنان شد دیدم که حیدر پیش پایش گریه می کرد «ای کاش ها»در سـینه اش آتش گرفـتند ای کاش هم؛ بر های هایش گریه می کرد می دوخت بـرروی حسینش چشم ها را بـا یـاد دشــت کـربـلایش گریه می کرد مـی مـاند مـات سـرخی لب های طفـلش هـمــراه با تـشت طلایش گریه می کرد مـــی دیـــد زیر سمّ اسبان مصحفی را بـا آیــه های جا بـه جایش گریه می کرد و الشّـمر جالس...آه! زهـرا ناگهان دید شمشـر دشـمن در قفایش گریه می کرد یـک نیزه سمت آسمان خورشـید می برد انـگـار نـیـزه بـیـن نـایش گریه می کرد وقتــی که می دید آسمان خشکی گرفته بـا چـشـم های بـی نـوایش گـریه می کرد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت علی در شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
ای بال و پر شکستۀ حیدر نرو بمان ریـحـانـۀ کـبـود پـیـمـبـر نـرو بـمان در بین کـوچه آیه به آیه شکـستـه ای شـأن نـزول سـوره کـوثـر نرو بمان پـشت عـلی به بودن تو گرم می شود پشـت و پـناه فاتح خـیـبر نـرو بمان بنگرچگونه هستی من با زبان اشک شد التماس هر شب شوهر نرو بمان حالا بیا و روی عـلی را زمیـن نزن دیگـر نگـو شده دم آخر نــرو بـمان زینب رسیده نـاله کـنان در کـنار تو بانو تو را به گریۀ دخـتر نرو بمان با گریه های دخـترمان گریه می کنم وقتی به ناله گفت که مادر نرو بمان جـان مـرا رسـانـده به لـب لالـۀ تنت فکـــر میان خـانه ی حیـدر نـبودنت
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
بـگـیـر فـاطمه دست دعا برای خودت بخوان دعای شفا نذر زخم های خودت تـلاش کن که بـمـانی وگـرنه می مـیرم نگو که رفـتنی ام جان مرتضای خودت کمی مراقـب این سـیـنۀ ترک زده باش شکسته می شود از حجم سرفه های خودت نفس کشیدنت این روزها که آسان نیست وَ بی صدا شده پژواک های های خودت چه آمده به سرت بین کوچه زهرا جان که مرگ می طلبی ای گل ازخدای خودت شکـوه قـبـلۀ من؛ رو به قبله ای تو چرا گـمان کنم که رسیدی به انتهای خودت مـیان خـواهش عـجّـل وفـاتـی هر شب بیا و مرگ علی را بخواه؛ جای خودت مـدیـنـه بـعد تـو جای علـی نخواهد بود مرا به غصه نشاندی تو با عزای خودت مرو که خانه ی عمرم خراب می گردد سلام هــای عـلـی بـی جـواب می گردد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت علی در شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
هر چند پهـلـویت شکـسـته، نـاتـوانـی دستم به دامـانت، دعـا کن تا بـمـانی بـد جــور آزردند قـلبـت را عــزیـزم شرمـنـده ام خیری ندیـدی از جـوانی با چـشم هایت درد دل کن بـا نــگاهم چـــون نا نداری تا بـفـرمایی زبـانی این روزها اصلاً به جای بغض؛ بانو انـگـار مانـده در گـلـویـم استخـوانی زینب چه معصومانه می پرسد که مادر کی باز من را روی زانـومی نشانی با کــودکــانت التــماسی از تو داریـم روی زمـین با ما بـمان ای آسـمـانی
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب در شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
مادر به نـونـهـالی من رحـم کن مـرو جـان حسین جـان حسن رحم کن مرو ماخود به خود به آتشِ غـم مبتلا شدیم بر اهلِ خانه شعله مزن رحم کن مرو یک شهر بر علیه علی نقشه می کشند با اینهمه بلا و مَحَـن رحــم کـن مرو بـابــای ما غـریب شود بـعـدِ رفـتـنـت نالان شده زمین و زَمَن رحم کن مرو امشب مدینه را تهی از نور خود مکن سوگند بر شکـسته بـدن رحم کن مرو ای بهـتـریـن بـنـدۀ حـق؛ مـادرِ حسین بر کُـشـتۀ بــدون کـفـن رحم کن مرو دنـیــا بـه تـو اگـر چه وفـایی نـداشـته ای با وفـا بـه گـریۀ من رحم کن مرو
: امتیاز
|
زبانحال حضرت علی در شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
این پـیـام درد آور چــون شـنـفـت با دلی با حسـرت و بی تاب گفت: ای بـه تـــو دلـگـرم، آه ســرد من همزبان و همـدل و همـــدرد مــن هستی من جــان من جــــانـان من این قـدر بـازی مکـن بـا جـان مـن ای چراغ مــن مگو از خـامـــشی ورنه پیش ازخود علی را می کُشی روبهان در مـکـر خود بـا شیر نر تیغ هـاشـان آختـــه، مــن بی سپر ای مسیحــای عــلی اعـــجاز کـن مشـکـلِ مـشکــل گـشا را بـاز کـن ای کتاب عشق مـن، بستـه مشـــو همچـو مَردم از عـلی خـسته مشو رفـتـنت، خــانــه خـرابــم می کـند مـانـدنت چـون شـمـع آبـم می کـند ای عـلـــی را ســـرو بـــاغ آرزو هرچــــه میگویی، حلالم کن مگو ای به دردم، چـشم بیمارت طبیب ماندۀ مضطر بخوان «امن یجیب» باز زهـرا چشم خود را بـاز کـرد راز دیگـر بـا عــلــی آغــاز کـرد کی پسرعَـمّ هرچه گویم گوش کن آتـشــم را از درون خــامـوش کن یـا عـلی امـروز گـردیده چو شـام عـمــر زهـرای تو می گـردد تـمام من که بستم چشم از من دل بشوی شب تـنـم را زیر پیـراهن بـشـوی شب مرا تـشـیـیع کـن تا آن دو تن یک قـدم نـایـــنـد بـر تـشـیـیـع من گـر بـــه تـشـیـیـع مـن آیـد قــاتـلـم داغ محسن تازه گــــردد در دلـــم در دل شب دور از چشــم هـــمـه کن نهان در خـاک جــسم فـاطـمـه تا نـشـان مـانـد به جا از غـربــتـم بـی نـشــان بـایـد بـمـانــد تُـربــتــم چونبه دست خویش با رنج و تعـب پـیکـرم را دفـن کردی نـیـمه شب در کـنـار قــبــر پـنـهــانـــم بـمـان تـا صدایت بـشـنـوم قـرآن بخـوان گرچه رفت از دست؛ یار ویاورت فـاطـمـه تـنهـاتـرین هـمـسـنگـرت غـم مـخـور داری یـگـانه یـاوری تــربـیت کــردم برایــت دخـتـری او تــو را مــردانه یـاری می کنــد مـثـل زهـرا خانـه داری می کــنـد شب که خاموشی و جانت برلب است چاه غـم های تو قـلـب زینـب است
: امتیاز
|